سیدهادی در برخوار اصفهان حاجت میدهد + عکس
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۶۸۶۴۷
زهرا هم گفته بود ما اینجا یک شهید داریم به نام شهید سید هادی؛ من همیشه میروم سر مزارش و حاجت میگیرم. گفت بهش گفتم یک نذر برایش بکن، نیت کن ببین چه میشود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، این روزها که در بحبوحه دهه کرامت هستیم و تنور عشق هشتم داغ است؛ سراغ خواهری میرویم که همچون حضرت معصومه (س) عاشق و شیدای برادرش بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هر جا که خواهریست ، برادر همیشه هست
دنبال هر برادر ، خواهر همیشه هست
این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست
قسمت های قبلی گفتگو را اینجا بخوانید؛
برادر کوچکم، پدرِ خانواده ما بود سفر سوریه را به اقامت آمریکا ترجیح داد! دیپورت به افغانستان؛ شهادت در سوریه خبر شهادت برادرم را از «فامیل شوهر» گرفتم! برادر شهیدم، زنده است! + عکس«زهرا سادات حسینی» خواهر شهید لشکر فاطمیون «سید هادی حسینی» که مهربانی در چهره و کلامش موج می زند، جزو زنان افغانستانی است که سالهاست ساکن شهر حبیب آباد اصفهان است و بزرگ شده ایران. او همچون حضرت زینب(س) و حضرت معصومه (س) عشق وصفناپذیری نسبت به برادرش داشت و هنوز هم با تمام وجود ادعا میکند نه تنها عشقش همچنان پا برجاست، بلکه پر رنگتر هم شده است. او برایمان از برادرش میگوید و از اینکه چطور توانست پا روی دلش بگذارد و عشق زمینیاش را آسمانی کند.
**: الان وضعیت تابعیت و شناسنامه و این طور مسائل اجتماعیتان درست است؟ همه چیز برایتان طبق آن قول هایی که از سپاه و بنیاد شهید بهتان دادند تأمین شد؟ مشکلی نداشتید؟
خواهر شهید: نه، همان کارت های شناسایی که داشتیم همان ها هست؛ ما از قبل هم کارت شناسایی داشتیم.
**: مگر شناسنامه به شما تعلق نگرفت؟
خواهر شهید: نه، فقط از بنیاد شهید و سپاه تا پارسال می آمدند سالی چند بار بهمان سر می زدند اما الان چند وقتی است خبری ازشان نیست!
**: یعنی نمی آیند به شما سر بزنند ببینند از نظر مالی چه وضعی دارید؟ فرضا مشکلی دارید یا ندارید؟ هیچ حمایتی به شما نمی کنند؟
خواهر شهید: از اول هم از نظر مالی گفتند به پدر و مادر شهید کمک می کنیم و به زن و بچه اش؛ دیگر خواهر و برادر، بستگان درجه دوم شهید می شوند و برای آنها خدماتی نداریم.
**: الان مثلا برادر شما که گفتید حاجی صدایش می کردید، چه وضعی دارد؟
خواهر شهید: بله، بنده خدا پیرمرد هم هست و خودش می رود کار می کند؛ یک روز می بینید کار هست یک روز نیست. هیچ خدماتی هم بهش تعلق نگرفت.
**: حکم پدرشان را دارند دیگر، شما گفتید مثل پدر شهید بودند...
خواهر شهید: ما هم بحثمان شد و بهشان گفتیم اما گفتند طبق قانون نمی شود برای ایشان کاری کرد.
**: حتما باید به واقع پدرشان باشد؟ البته که ایشان حکم پدری دارند...
خواهر شهید: گفتیم حکم پدر دارد و زحمت ما را کشیده؛ ما که نمی گوییم یک پولی بدهید بهش پس انداز بشود، همین که بتواند کمکخرج باشد و خودش نرود سر کار خیلی است؛ نزدیک هفتاد سالش است و خیلی سخت است برایش برود کار کند؛ یک پسر نابینا هم دارد.
**: واقعا سخت است؛ پسرشان هم که نمی توانند کار کنند.
خواهر شهید: نابینا هستند، حوزه شیراز درس می خوانند؛ یک سالی می شود تشکیل خانواده هم دادهاند. خرجش را هم پدر پیرش کمک میکند. چند سالی است حوزه ها هم که به خاطر کرونا تعطیل است دیگر.
**: حوزه ها بخواهند کمک هم بکنند، شهریه ها چقدر است مگر؟
خواهر شهید: بله؛ خیلی کم است. الان این حاجی با این سن و سالش کار می کند هم خرج خودش هم خرج آنها را می دهد. خودتان که می دانید اوضاع چطور است.
**: خانم حسینی جان! به عنوان حرف آخرتان از دغدغههایتان یا پیامی که دارید یا حرفی که خیلی دوست دارید بزنید برایمان بگویید.
خواهر شهید: تشکر می کنم از شما؛ ان شا الله همه مان برای سلامتی آقا امام زمان هر روز صدقه بدهیم و می دهیم؛ خیلی خیلی خوب است؛ بلاها دفع می شود. سلامتی همه را می خواهم از خدا. ان شاالله همه موفق باشند. اول سلامتی باشد بقیه اش امید به خدا خودش درست می شود. من خیلی دوست داشتم حاجت هایی که گرفتیم، حاجت هایی که شهید داده و در کتابش نیست را اگر یک وقت دیگری فرصت داشتید برایتان تعریف کنم.
**: کتاب شهید در حد کتابچه است؛ شما قبلا با بنده مصاحبه داشتید و از گره گشایی هایی که سید هادی نسبت به شما و نسبت به بقیه خانواده و نسبت به بقیه مردم حبیب آباد و شهرهای دیگر داشته، گفتید. حتی گفتید اگر تعریف کنید یک کتاب قطور می شود، چون افراد زیادی بودند که از شهید شما حاجت گرفتهاند. حالا یک نمونه اش را اگر تعریف کنید ممنون می شوم. یک نمونهاش را برای ما گلچین کنید.
خواهر شهید: خودمان هم خیلی حاجت گرفتیم. از خودمان بگویم یا از بقیه؟
**: هر کدام دوست دارید؛ می خواهید یکی از خودتان بگویید، یکی از بقیه.
خواهر شهید: اول از یک بنده خدایی بگویم. یک دوستی دارم ایرانی است؛ شب های پنجشنبه می آید سر مزار سید هادی؛ دیگر بهش می گویم آبجی؛ اسمش هم زهراست. یک روز آمد و گفت که یکی از دوستانم اصفهان می نشیند زنگ زده و گفته دخترم خیلی بالا می آورد. آن وقت تازه کرونا شروع شده بود و همه می ترسیدند. گفته دخترم هر چه می خورد کلا بالا می آورد؛ نمی دانم چه کارش کنم؟! از این پرسیده و گفته تو نمی دانی چه کارش کنم؟ من می ترسم دخترم را ببرم بیمارستان؛ کرونا نباشد؟
گفته بود اصلا نمی تواند غذا را در معده اش نگه دارد. زهرا هم گفته بود ما اینجا یک شهید داریم به نام شهید سید هادی؛ من همیشه می روم سر مزارش و حاجت میگیرم. گفت بهش گفتم یک نذر برایش بکن، نیت کن ببین چه می شود.
گفت فردایش بهم زنگ زد و گفت من شب که می خواستم بخوابم یک زیارت عاشورا برایش خواندم؛ گفتم نذرت را می آورم. گفت شب خواب دیدم یک ماشین آمد یک جوان پیراهن آبی تنش بود؛ پیاده شد و دستش را مثل سلام طرفم بلند کرد. بعدش صبح بلند شدم دیدم دخترم خوب خوب شده و چیزیش نیست. یعنی اصلا نیامده بودند سر مزار سید هادی، ولی خب حاجتش را گرفته بود. گفت چند بار هم آمده و نذرش را آورده، ولی من ندیدمش بنده خدا را.
بعد یک بار هم، حرف از کرونا شد. حالا من خیلی از کرونا نمی گویم اما خیلی ها و خودمان هم در دوران کرونا حاجت گفتیم.
یک بار هم یک شب حال شوهرم خیلی بد شد و من ترسیدم، یعنی هیچ جایش درد نمی کرد، ولی نمی دانم عصبی شده بود، چی شده بود که یک طوری حال خودش را نمی فهمید. همین زمستان که گذشت نشسته بود پیش بخاری و همین طور دستش را زد به بخاری. انگشتر هم دستش بود و بخاری هم خیلی شعله اش زیاد بود. گفتم سید محمود نکن! دستت می سوزد.
گفت که نکن؛ نیا نزدیکم! فهمیدم حالش یک طور دیگر است. اصلا حال خودش را نمی فهمد. گفتم خدایا چرا اینطوری شد؟ ترسیدم و رفتم برایش شام گرم کردم و آوردم. شام را همین طور داغ داغ خورد. من گفتم این دیگر الان حالش اصلا معلوم نیست چطوری است. هیچ جایش درد نمی کند؛ چرا اینطوری است؟ مانده بودم و ترسیده بودم. همین طوری رفتم چایی برایش ریختم. چایی را توی نعلبکی نریخت و همین طور داغ خورد. بعد رفت در اتاق خواب.
من کلا ترسیده بودم و بغض گلویم را گرفته بود. گفتم خدایا چه اتفاقی برای این افتاده؟ چرا اینطوری شد؟ خب مریض فهمیده می شود یک جایش درد می کند دیگر. بعد رفتم؛ گفت نیا؛ نزدیک من نیا. بعد رفتم سرم را گذاشتم روی زانویش؛ خیلی بغض گلویم را گرفته بود؛ گریه کردم و گفتم تو را به خدا سید بیا برویم امامزاده. خب هر اتفاقی می افتد ما باید برویم به امامزاده. گفتم سید بیا برویم امامزاده. گفت باشد. اصلا هیچی نگفت. اصلا آن شب کلا حرف نزد؛ فقط می گفت نیا طرفم.
بعد سرم را گذاشتم روی زانویش و گریه کردم و گفتم سید بیا برویم امامزاده. بعد دستش را گذاشت روی سرم و هیچی نگفت. همین طوری یکهو دیدم بلند شد راه افتاد. شب بود دیگر. من هم چادرم را سرم کردم و دنبالش راه افتادم. گفتم این حواسش سر جایش نیست؛ برود یک ماشینی چیزی در خیابان بهش میزند. دنبالش راه افتادم؛ همین طور یک مقدار دورتر از او راه میرفتم. می گفت نیای نزدیک من. بعد همین طوری رفتیم دم امامزاده؛ نرده های آبی را گرفته بود. الان دیوار صحن امامزاده را عوض کردهاند. یک دیواری هست که داخل امامزاده و حیاطش دیده نمی شود؛ اما آن موقع نرده بود و داخلش دیده می شد. همین طور رفت و من از دور مواظبش بودم.
رفت نزدیک مزار هادی ایستاد. همیشه به هادی می گفت آقا. می رفت می گفت آقا سلام. رفت ایستاد نزدیک مزارش و همین طور از نرده ها نگاه کرد. من رفتم نزدیک تر تا صدایش را بشنوم. دیدم همین طور با خودش حرف می زند و گریه می کند. رفتم نزدیکتر و دیدم می گوید آقا سلام! آقا خوبی؟ گفت که وای؛ ببین تو این همه لشکر دست به سینه داری و من اینجا تنهام؛ این همه لشکر در اختیارت است؛ تو این همه نفر داشتی؛ این همه نفر دست به سینه ات اینجا ایستاده اند؛ آقا ببین من اینجا تنهام...
همین طور گریه می کرد و با خودش می گفت: ما درباره ات چی فکر می کردیم، شما کی بودی؟ اینطور می گفت با خودش. کلا من حالم یک طور دیگر شده بود. گفتم این دارد چی می گوید با خودش؟ به حال خودش نبود. بعد رویش را به من کرد و گفت می بینی آقا را؟ می بینی این همه لشکر این همه نفر دست به سینه اش ایستاده اند و من اینجا تنهام. بعد همین طور برای خودش راه افتاد. دستش را به سینه اش گرفته بود و سلام داد. بعد همین طور که داشت می رفت با خودش گفت ببین آقا را؛ بهم می گوید هر چه بود تمام شد، برو خانه چاییات را بخور. من بهش می گویم بیا برویم با هم چایی بخوریم، آقا می گوید برو، برو، هر چه بود تمام شد؛ برو خانهات چاییات را بخور.
دیگر از آنجا آمدیم و گرفت خوابید. صبح که بلند شد دیدم حالش خوب شده. بهش که گفتم گفت من هیچی یادم نمی آید. همه را برایش تعریف کردم و گفت من هیچی یادم نمی آید!
**: انگار یک طورهایی در این عالم نبوده...
خواهر شهید: بهم گفت برو ببین این همه لشکر دست به سینه دارد و ما درباره اش چی فکر می کردیم. این سید هادی کی بوده؟ بعد که اینطوری گفت من کلا منقلب شدم و گفتم خدایا من که هیچی نمی بینم.
**: خانم حسینی! خیلی ممنونم از شما. خودم هم خیلی دوست دارم ان شا الله کتاب مفصلی درباره شهید سید هادی منتشر بشود. ان شا الله که مسئولین کمک کنند که بتوانیم کتاب برادر شما را منتشر کنیم. کتاب برادر شما که نشر دارخوین آن را منتشر کرده، از جمله کتاب هایی بوده که چاپ اولش تمام شده است. تمام شهدا خودشان درجه بندی دارند همه شهدا زنده هستند ولی خب یک سری شهدا مقام و درجه شان قطعا بالاتر است. حالا یک اتفاقی که برای من افتاد را برایتان میگویم. همان سال ۹۷ که چاپ شده بود، کتاب شما را که دستم می گرفتم انگار برکت زیدی داشت. انگار این کتاب همه را جذب می کرد. من یک خیریه ای رفته بودم و گفتم بتوانم یک تعدادی از این کتاب را به دانش آموزان بدهم. نیکوکاری آمد و کتاب سید هادی را خریداری کردند و این کتاب بین بقیه کتاب ها برایشان جذاب بود.
کتاب شما چاپ اولش تمام شده و ان شاالله مسئولین و خیرین کمک کنند، و من هم در خدمتتان هستم که بتوانیم مطالبی را به کتاب اضافه کنیم و بتوانیم در چاپ جدید، با حجم بیشتری در اختیار مخاطبان و شما قرار بدهیم. شما که خوشحال بشوید من هم خیلی خوشحال می شوم. سپاسگزارم از شما.
خواهر شهید: من هم از شما ممنونم که تلاش کردید مخاطبانتان با برادر من و زندگیاش آشنا بشوند.
پایان
منبع: خبرگزاری مشرقمنبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: شهدای مدافع حرم شهید مدافع حرم شهید سید هادی حسینی شهید لشکر زینبیون شهید لشکر فاطمیون شهدای لشکر زینبیون شهدای لشکر فاطمیون همه لشکر دست به سینه خواهر شهید بیا برویم همین طور سید هادی هم خیلی تمام شد گفت من یک طور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۶۸۶۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ویژگیهای منحصربهفرد مردم اصفهان در دفاع مقدس استثناء است
ایسنا/اصفهان یک پژوهشگر دفاع مقدس با بیان اینکه ویژگیهای منحصربهفرد مردم اصفهان در دفاع مقدس استثناء است، گفت: اگرچه دشمن تغییراتی را با جنگ شناختی و جنگنرم ایجاد کرده است، اما امروزهم در همه برنامهها و مراسم دینی و مذهبی، نام اصفهان در صدر است و مردم اصفهان همچنان رنگ و سبقه دینی خود را حفظ کردهاند.
اصفهان در طول تاریخ کشور همچون نگینی در پهنه ایران درخشش داشته و این تلألو را در همه عرصهها حفظ کرده است، دفاع مقدس یکی از عرصههایی است که بسانِ هنر، صنعت و تاریخ، اصفهان در آن سرآمد است و تقدیم ۲۴ هزار شهید برای حفظ ایران عزیز گواه ارزشمند و عظیمی بر این مدعاست.
محسن نصری، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در گفتوگو با ایسنا ضمن اشاره به اینکه ما بعد از پیروزی انقلاب مقطعی داریم که با عنوان «جنگ ماقبل جنگ» شناخته میشود، اظهار کرد: در این مقطع گروهکهای مختلف در ۴ گوشۀ کشور یعنی کردستان، گنبد و ترکمن صحرا، سیستان بلوچستان و خوزستان با عناوین مختلفی مثل خلق کُرد، خلق ترکمن، خلق بلوچ و خلق عرب با تحریک دشمنان سربرآورده و درگیریها و بحرانهایی را ایجاد میکردند تا با ناامن کردن کشور مانع از استقرار نظام جمهوری اسلامی شوند.
او ادامه داد: از سوی دیگر، آغاز تهاجم بعثیها به کشور ما ۸ اسفند ۵۷ یعنی دو هفته پس از پیروزی انقلاب با حمله به منطقه سیرین در غرب کشور مرز شهرستان بانه و عراق اتفاق افتاد، تا ۳۱ شهریور ۵۹ بیش از ۷۰۰ مورد حمله به ۱۴۰۰ کیلومتر مرز ایران و عراق انجام شد و سرانجام شهریور ۵۹ جنگ سراسری آغاز میشود. در دوران جنگ مانند قبل از جنگ که کشور همزمان درگیر بحرانهای داخلی و حملات خارجی بود، مجموعه سپاه و بسیج اصفهان نقش اساسی ایفا میکنند. با پیروزی انقلاب اسلامی کمیته دفاع شهری در خیابان کمال اسماعیل اصفهان در محل ساواک قبلی و با حضور افرادی مثل مرحوم پرورش، حجتالاسلام سالک و آقای رحیم صفوی و ... تشکیل میشود و بعد از آن ابتدای سال ۵۸ این مکان به سپاه اصفهان تبدیل میشود.
نصری اضافه کرد: اولین نیروهایی که برای مقابله با اشرار و تشکیل سپاه به منطقه سیستان و بلوچستان میروند شهید کفعمی و شهید مهندس ولیالله نیکبخت از اصفهان هستند، یا در کردستان و آزادسازی شهر پاوه نیروهای اصفهان از اولین افراد بودند که برای مقابله با بحران خلق کرد و آزادسازی شهر پاوه با محوریت شهید چمران شرکت داشتند که تعدادی از نیروهای اصفهانی هم در همان زمان به شهادت رسیدند، پس از آن در جریان آزادسازی شهر سنندج در اردیبهشت ۵۹ سه مجموعه ایفای نقش دارند، نیروهای سپاه اصفهان به فرماندهی آقای رحیم صفوی، نیروهای گردان دو سپاه تهران به فرماندهی احمد اسلیمی که اهل اصفهان است و نیروهای ارتش به فرماندهی شهید صیاد شیرازی که او هم در اصفهان خدمت میکرد.
او ادامه داد: درواقع به نوعی فرماندهی سه ضلع آزادسازی سنندج با نیروهای اصفهانی بود و به همین دلیل هم بود که شهدای اصفهان در غرب کشور و کردستان، بیش از شهدای خودِ استان کردستان است در جریان خلق عرب و درگیریهای خوزستان هم نیروهای اصفهان حضور داشتند، و در بحران گنبد و ترکمن صحرا هم دربهمن ۵۸ از سپاه اصفهان شهید خرازی و نیروهای اصفهان اعزام میشوند. درواقع در این دوران سخت کشور، سپاه و بسیج اصفهان نقش محوری هم در فرماندهی و هم در مبارزات میدانی داشت.
این استاد دانشگاه با اشاره به آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۵۹ گفت: بعد از شروع جنگ، بازهم نیروهای بسیج و سپاه اصفهان اولین نیروهایی بودند که برای مقابله با حملات بعثیها اعزام میشوند، سردار حجازی که سه پیش در سوریه به شهادت رسیدند و در زمان شهادت جانشین نیروی قدس سپاه پاسداران بودند، در مصاحبهای که با ایشان داشتم روایت کردند که روز بعد از آغاز جنگ همراه با شهید مسجدیان به دیدار حجتالاسلام سالک رفتیم که فرمانده سپاه اصفهان بودند، و با پیکانی که از سپاه گرفتیم برای فراهم کردن مقدمات حضور رزمندگان اصفهانی در جنوب کشور به سمت اهواز حرکت کردیم.
رتبه اول شهدای جنگ تحمیلی از آنِ اصفهان است
نصری افزود: در پی آن گروههای مختلفی به سمت اهواز میآیند و در نهایت با هدایت سردار رحیم صفوی در منطقه دارخوین که نام روستایی بین اهواز و آبادان بود جلوی بعثیها را میگیرند. شهید خرازی که در کردستان فرمانده گردان ضربت بودند و در آزادسازی سنندج نقش محوری داشتند مهر ۵۹ از کردستان به اهواز میآیند و خط پدافندی با نام خط شیر را تشکیل میدهند. در واقع هسته اولیه تشکیل لشکر امام حسین(ع) از سپاه اصفهان در دارخوین با حضور شهید خرازی، شهید محمدرضا زاهدی و... شکل میگیرد.
او اضافه کرد: اصفهانیها در دفاع مقدس ویژگیهای شاخص و منحصر به فردی دارند که در کشور استثناء است، اول آنکه ۲۴ هزار شهید استان اصفهان، نسبت به جمعیت، رتبه اول را در شهدای جنگ تحمیلی به اصفهان داده است، ویژگی دیگر آن است نیروها و فرماندهان اصفهانی نه تنها در یگانهای اصفهانی مثل لشکر امام حسین(ع) و لشگر ۸ نجف اشرف حضور داشتند، بلکه در استانهای دیگرهم نقش فرماندهی داشتهاند، برای مثال فرمانده لشکر ۲۵ کربلا از شمال کشور، سردار مرتضی قربانی بود که از نیروهای اصفهان هستند، فرماندهی تیپ قمر بنی هاشم از استان چهارمحال و بختیاری بر عهده سردار کریم نصر بود و بعد از آن سردار زاهدی فرماندهی را بر عهده داشتند، در واقع نیروهای اصفهان در لشکرها و یگانهای مختلف هم در سطح فرماندهی و هم در سطح رزمندگان نقش محوری و حضور پررنگ داشتند.
این پژوهشگر دفاع مقدس با اشاره به نقش پررنگ و محوری اصفهان در جریان انقلاب و دفاع مقدس، بیان کرد: اولین اعتراضات مردمی و اولین حکومت نظامی در زمان پهلوی در اصفهان اتفاق افتاد و بعد از آن در جریان انقلاب و دفاع مقدس، مردم اصفهان همواره سرآمد بودهاند و این امر از یک سهگانه در اصفهان ناشی میشود؛ اصفهان را شهر گنبدهای فیروزهای میخوانند، گنبد محل عبادت است و بیش از ۹۰ درصد شهدای ما نیز در جریان انقلاب و دفاع مقدس افراد فعال در همین مساجد بودهاند، این گنبدهای فیروزهای در طی تاریخ به پرچمهای مشکی عزاداری امام حسین(ع) تبدیل شد. مراسم عزاداری اهل بیت از ویژگی شاخص اصفهان است که در ایام مختلف سال در مساجد حسینیهها و منازل برگزار میشود.
نصری اضافه کرد: حضور پررنگِ عبادت در مساجد و عزاداری اهلبیت در زندگی مردم، تربیت این نیروهای ارزشمند برای کشور و انقلاب و این شهدای بزرگ را رقم زد که از نظر توانمندی و نقش ویژه در دفاع مقدس بینظیر هستند، در واقع نقش بیبدیل اصفهان به دینداری و ولایتمداری مردم این دیار بازمیگردد که خود را در انقلاب و دفاع مقدس به خوبی نشان داد.
او تصریح کرد: اگرچه ما در سطح کشور و اصفهان تغییر و تحولات فرهنگی را شاهد هستیم و دشمن تغییراتی را با جنگ شناختی و جنگنرم ایجاد کرده، اما امروز هم در همه برنامهها و مراسم دینی و مذهبی مثل مراسم اربعین، عزاداری های محرم و اعتکافها نام اصفهان در صدر است، در واقع مردم اصفهان همچنان رنگ و سبقه دینی خود را حفظ کردهاند اگرچه باید در زمینههای فرهنگی، شناختی و اقناعی برای نسل جوان فعالیتهای بیشتری انجام دهیم.
انتهای پیام